clear معنی کلمه

clear : (دلیل، نشانه، نتیجه، نکته، مورد) آشکار، مسلم، معلوم، بارز، روشن، مبرهن، عیان، پیدا، هویدا، بدیهی

american phonetic : ˈklɪr

british phonetic : klɪə

english sentence : make oneself/one’s meaning clear

persian sentence : مقصود خود را به روشنی گفتن، خوب تفهیم کردن، شیرفهم کردن، فهماندن