feed معنی کلمه

feed : (دستگاه، کوره و غیره) تغذیه کردن، (دریاچه، مخزن) آب … را تامین کردن، (آتش) روشن نگه داشتن

past participle : 51046

simple past : 51046

american phonetic : ˈfiːd

british phonetic : fiːd

english sentence : feed somebody/something up

persian sentence : (در بریتانیا) (شخص) شکم … را سیر کردن، غذای حسابی دادن به، (حیوان) پروار کردن