رفتن به نوشتهها
Translator
دیکشنری آنلاین
فهرست و ابزارکها
instal معنی کلمه
instal : ( install ) کار گذاشتن، نصب کردن، منصوب نمودن
راهبری نوشته
پیشین
نوشته قبلی:
beholder معنی کلمه
بعد
نوشته بعدی:
overturn معنی کلمه