رفتن به نوشتهها
Translator
دیکشنری آنلاین
فهرست و ابزارکها
friedcake معنی کلمه
friedcake : cruller ، doughnut =
راهبری نوشته
پیشین
نوشته قبلی:
bobby socks معنی کلمه
بعد
نوشته بعدی:
turning point معنی کلمه